آفتاب لب بامم پدر گریه منم
علی اوسطم و پیر عزا و محنم
قسمت این بود که با گریه شوم هم بیعت
یادگاری غریب پدری بی کفنم
آفتاب لب بامم پدر گریه منم
علی اوسطم و پیر عزا و محنم
قسمت این بود که با گریه شوم هم بیعت
یادگاری غریب پدری بی کفنم
می رود جان زتنم با نفس آخر تو
کمرم تا شده با دیدن این پیکر تو
خیز و بنگر که عدو از غم من میخندد
شمر گوید که حسین هست کجا حیدر تو؟
دل از ازل کبوتر صحن عتیق شد
ریگ از نگاه مرحمت تو عقیق شد
یک دم خیال کرد که هستی تو هم خدا
آن کس که در کرامت و جودت دقیق شد