شعر شهادت حضرت معصومه (س)

بی بی جانم

باز هم رو بر این در آوردم
بهر این آستان ، سر آوردم

گفتم از پا فتاده ام ، گفتند
رو بر این در بیاور آوردم

چه جز آلودگی ، به همراهم؟
در حریمی مطهر آوردم

باغ طاعت ز خشکسالی سوخت
شاخ بی برگ و بی بر آوردم

همه جا ، تیربار و آتش بود
لاجرم ، رو به سنگر آوردم

گر چه تر دامنم ز کرده ، ولیک
اشک را دامنی تر آوردم

هر زمان زد هوای قم به سرم
گویی از شوق ، پر در آوردم

بر حریمت که باب حاجات ست
داورم داده ، باور آوردم

از جوار رضا رسیده ، سلام
از برادر به خواهر آوردم

دل نباشد درون سینه که من
با خود اسپند و مجمر آوردم

وز دل خون چکان خود ، شب و روز
دیده ای خون فشان تر آوردم

مرهمی نه ، به روی زخم دلم
پدرم ، داغ دختر آوردم

دست ، خالیست لیک با شعرم
حب زهرا و حیدر آوردم

بیت بیت ام به یاد اهل البیت
یک سبد گل معطر آوردم

شعرم از سوز روز عاشوراست
بوی گل های پرپر آوردم

مورم و خوشه چین خرمنشان
توشه ای بهر محشر آوردم

 علی انسانی

نمایش بیشتر

اشعار مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

برای امنیت، از سرویس reCAPTCHA Google حریم خصوصی و شرایط استفاده استفاده کنید.

دکمه بازگشت به بالا