محمد قاسمی

داغ هجران

تو یار باشی ؛ داغ هجران درد دارد
سر؛در فراق رویت ای جان؛درد دارد

یک عمر نوکر بودن؛ آقا را ندیدن
ای باطن قرآن به قرآن درد دارد

دل‌خسته

دل‌خسته،دل‌مُرده،مُکدّر،غُصّه دارم
این روزها چندین برابر غُصّه دارم

دنیا شده روی سرم آوار ؛ انگار
فهمیده که در سوگ مادر غُصّه دارم

نور افشانی

ای که در مَحبس گیسوی تو شب زندانی ست
کار خورشید , به فرمان تو نور افشانی ست

سامرا نه ! که جهان سیطره ی قدرت توست
ای که در عرش تو را مرتبه ی سلطانی ست

یا غریبا الغربا

روضه شد مُجمل و کوتاه”نشست و برخاست”
رفـت در قـصـر به اکـراه نشـست و برخاسـت

وقتِ برگشت , سـرش زیرِ عـبا پنهـان بـود
بـاز با یک غم جانکاه نشست و برخاست

شبهای جمعه

مثل گدا هر شب از این در فیض بردیم
در خدمت آل پیمبر فیض بردیم

نَقل فضیلتهای مولا مَستمان کرد
بیش از همه از ذکر حیدر فیض بردیم

سرپنـاه ما

ای سـایه سـار گیسوی تو سرپنـاه ما
ای صبح و شب شمایل تو مِهر و ماه ما

مِهر تو آتشی ست به شدّت گُناه سوز
مـاه تو مـاه بخشش جُـرم و گُنـاه ما

هوای حسین

نیّت اگـر سـوختن به پای حسین است
طالب این اشک ها خُـدای حسین است

طبق روایت حُسین کُشته ی اشک است
اشکی اگر ریختم برای حسین است

هوای کربلا

عــزاداریِ ما , پایان ندارد
فراقِ درد و غم امکان ندارد
به ما در عهد ذر گفتند,ای عشق
که دردِ عشق تو درمان ندارد

اباعبدالله

می رسـد رزق مُـحـبّانِ اباعبـدالله
از سر سفره ی احسانِ اباعبدالله

نکند تا به ابد پیش کسی دست دراز
آن که شد دست به دامانِ اباعبدالله

ذکرِ یا حُسین

مِی خواره ایم و با مدد از ذکرِ یا حُسین
هستیم مَستْ , تا اَبد از ذکرِ یا حُسین

رحمت به شیر مادر هر کس که مثل ما
دائم به فیض می رسد از ذکرِ یا حُسین

جواد الائـــمّه

به لطف خــدایِ جوادالائــمّه
گدایم , گـــدایِ جوادالائــمّه

غریبم نخوانید یاایّهاالنّاس
شدم آشنایِ جوادالائــمّه

اَباالحَسن

آی؛جگرگوشه ی طاها, رضـا
رئـوف خـاندانِ زهـرا, رضـا
مثل علی شأن تو والا, رضـا
سَیّدِ اهل بیت موسیٰ, رضـا

دکمه بازگشت به بالا