محمود قاسمی

راه ندی حق داری

گرچه من پشت درم, راه ندی حق داری

گرچه من دربدرم, راه ندی حق داری

بسکه من این در و آن در زده ام حالا که

خورده اینجا گذرم, راه ندی حق داری

وقتی خدیجه رفت

وقتی خدیجه رفت پیمبر عزا گرفت

آمد زمان پیری و دستی عصا گرفت

شکر خدا به لرزه نیافتاد زانویش

دست رسول را چو دو دست خدا گرفت

دکمه بازگشت به بالا