انگار بنا نیست گرفتار نباشیم
باشیم ولی اینهمه بیمار نباشیم
آنقدر خدا داد به ما از درِ این بیت
تا جز به همین خانه بدهکار نباشیم
انگار بنا نیست گرفتار نباشیم
باشیم ولی اینهمه بیمار نباشیم
آنقدر خدا داد به ما از درِ این بیت
تا جز به همین خانه بدهکار نباشیم
بی عشق حسن زندگی ما شدنی نیست
جز کرببلا بر حسنیون وطنی نیست
او هرچه که دارد به خدا وقف حسین است
درمکتب و قاموس حسن ، خویشتنی نیست
نفس میکشم در هوای حسن
شدم از ازل مبتلای حسن
چراغ شبستان دینداری ام
شده اشک در روضه های حسن
سهم مان از کل عالم گر حسن باشد بس است
ما غلامیم و اگر سرور حسن باشد بس است
گریه هایم را قیامت میخرد چون فاطمه
شافع من در صف محشر حسن باشد بس است
ای پشت گرمی فقرا از قدیم ها
آموزگار مکتب سبز کریم ها
در خلوت شبانه چه انسی گرفته اند
با عطر و بوی خوب حضورت نسیم ها
بخشش و جود و کرم در انحصار مجتبی ست
گردش مهر و ملک دور مدار مجتبی ست
خانه اش مهمان سرای مردم بیچاره بود
نان گرم و روی خوش اینها شعار مجتبی ست
آخر این شرک خفی را علنی خواهم کرد
و پرستیدن او را شدنی خواهم کرد
من به تنهایی از این جام نخواهم نوشید
همهٔ اهل جهان را حسنی خواهم کرد
کریم اهل مدینه کریم آل عشق
تو یک نگه بکن آقا به این نهال عشق
دلم فقط به تو دل بسته هرچه بادا باد
مرا رها بکن آقا ز قیل و قال عشق
او را خدا ز خاک پیمبر درست کرد
بار دگر علی مکرر درست کرد
عطر تنش زیاس معطر درست کرد
شمس الشموس و نور منور درست کرد
نیمه ماه رسید و قمری می آید
خبر آمد که مبارک سحری می آید
ماه در لاک خودش رفت و نیامد بیرون
تا شنید از خود او ماه تری می آید
ما از ازل به جز تو هوایی نداشتیم
چشم امید جانب جایی نداشتیم
آواره میشدیم در این شهر بی پناه
جایی اگر به زیر کسایی نداشتیم
وقتی پدرت حضرت حیدر شده باشد
باید که تو را فاطمه مادر شده باشد
جد تو نبی بود نه اینطور بگویم
شک نیست که جد تو پیمبر شده باشد