تیغابرویت غزل را درخطر انداخته
پیش پایتازتغزل بسکه سرانداخته
!مرد این میدان جنگ نابرابر نیستم
تیرمژگانتز دست دل سپرانداخته
تیغابرویت غزل را درخطر انداخته
پیش پایتازتغزل بسکه سرانداخته
!مرد این میدان جنگ نابرابر نیستم
تیرمژگانتز دست دل سپرانداخته
ای فدای تو جِن و روح و بشر
وی اسیر تو این همه یکسر
خانه ی جان بدون تو ویران
با تو ویرانه کاخی از مرمر
خیزید وخُم آرید , خمارید و خمارید
وز بامفلک باده ی گلرنگ ببارید
گولممزنید این همه با هوش مضاعف
انگور مرادزد نبرده است , بیارید
شما زمان شروع من ابتدای منید
مسیر سبز نجاتِ در انتهای منید
اگر چه “اشهد” لحنم مرا بلال نکرد
ولی همیشه شما اشهد صدای منید
توفیق نصیبم شده از یار بخوانم
مدّاحی دلدار کنم از دل و جانم
خواهم ز خدا ای هدف خلقت هستی
تا روز جزا زیر لوای تو بمانم
ای لهجهات ز نغمه ی باران فصیح تر
لبخندت ازتبسم گلها ملیح تر
بر موی تونسیم بهشتی دخیل بست
یعنیندیده از خم زلفت ضریح تر