دم آخر کنار دلبر آمد
زنی قامت شکسته، مادر آمد
نگو این مرثیه روز دهم بود
بگو با گریه صبح محشر آمد
دم آخر کنار دلبر آمد
زنی قامت شکسته، مادر آمد
نگو این مرثیه روز دهم بود
بگو با گریه صبح محشر آمد
آهِ دل را در کنار مشک می ریزد رباب
پای گهواره نشسته اشک می ریزد رباب
سفره ی دل را برای کودکش وا می کند
با دو چشم خیس، او را هی تماشا می کند
روزه یعنی عشقبازی بر سر خوانِ حسین
می شود هر روزه داری چون پریشانِ حسین
من برای بخشش خود ، واسطه آورده ام
یا رب از جرم و خطایم درگذر ، جانِ حسین
حق رسیده است بگوئید که باطل برود
علم آمد که همی زاهد جاهل برود
وحدت از بارقه اش, جلوه ی دیگر دارد
آمد او تفرقه از بین قبایل برود
با صدای ربنا هردم به هنگام وضو
نام زیبای تو را آهسته نجوا می کنم
بعدمغرب وقت افطار وزمان عاشقی
بازیارت نامه ات سجاده راتا می کنم
با لب خشکیده هردم یاد سقا می کنم
روزه ام را با سلامی بر شما وا می کنم
باصدای ربنا هردم به هنگام وضو
نام زیبای توراآهسته نجوا می کنم