می نویسم از ابتدا گریه
ابتدا گریه انتها گریه
شأن ما را نمی برد بالا
غیر ازین آشنای ما,گریه
می نویسم از ابتدا گریه
ابتدا گریه انتها گریه
شأن ما را نمی برد بالا
غیر ازین آشنای ما,گریه
هر کسی داعیه ی دوستی ات را دارد
گر به پای غم تو جان بدهد جا دارد
کیست آنکه بشود مدعی عاشقی ات
تا که این عنوان را زینب کبری دارد
زلف تو در چنگ پیچ و تاب نیافتد
موی سفید تو در خضاب نیافتد
راه نبندند بر تو مردم کوفه
پرده نشینت در اضطراب نیافتد
بخر مقابل چشمانِ خوبها بد را
بزن به نام خودت این بدِ زبانزد را
میان ماندن و رفتن از انتخاب نگو
بگیر راه سقوطِ منِ مردّد را
بیتاب و بیقرارم فکری به حال من کن
آشفتهروزگارم فکری به حال من کن
عمریست هر محرّم بار گناه خود را
دست تو میسپارم فکری به حال من کن
با گریه های ماتم تو بس که خو کرده ام
ازآب روی دیده کسب آبرو کرده ام
یک بار تا مهمان من باشی تمام عمر
صحن و سرای دیده ام را شستشو کردم
امشب صدات میزنم از دل حسین جان
آقا تویی و ما همه سائل حسین جان
ای کشتی نجات مرا با خودت ببر
کشتی ما که مانده به ساحل حسین جان
هر شب نوای نام تو نقل محافل است
با دست خالی ام ، پُر از این خانه می روم
چون دال اگر چه آمده ام ، سرو می شوم
با حالت تفاخر از این خانه می روم
با اینکه افسرده شدم اما جگرم هست
از داغ غم کرب و بلا چشم ترم هست
ماندم حیران که چه کنم از چه بگویم؟
زیرا که به دل شور و نوای حرمم هست
در هوایت ابر زائر می شود
سیل غم آسوده خاطر می شود
تا کند غسل زیارت آب هم
می رود تا قبر و طاهر می شود
عشق وقتی نام خود را اوّل دفتر گذاشت
کار هر دلداده را بر عهدهی دلبر گذاشت
صبح خِلقَت هرکسی از خالِقَش نقشی گرفت
در کنار نام ما هم واژه ی “نوکر” گذاشت
از کم و کسری رعیت چه کسی با خبر است
که همه خواهشم از تو دو عدد چشم تر است
آبرودار ترین بنده ی الله تویی
پس بده آبرویم آبرویم در خطر است