مرضه عاطفی سمنانی

دلت یاد حسن(ع) افتاد

سیاهی رفت چشمانت٬ زبانم از سخن افتاد
شنیدم مقتلت شد خانه٬ اشک از چشم من افتاد

نگاهش فتنه در سر داشت یارِ خانه ات تا گفت:
برایت آب آوردم؛ بنوشش! از دهن افتاد!

دکمه بازگشت به بالا