مشک

جواب با نیزه

که داده زلف تو را پیچ و تاب با نیزه

و کرده کار جهان را خراب با نیزه

که چشمهای شما را خمار کرد ای مرد

و برده است از این خیمه خواب با نیزه

دون ماه قدم می زنم سحر ها را

بدون ماه قدم می زنم سحر ها را

گرفته اند از این آسمان قمرها را

چقدر خاک سرش ریخته است معلوم است

رسانده است به خانم کسی خبرها را

دکمه بازگشت به بالا