به زخمهای تنت چون اشاره می کردم
به دامن از مژه جاری ستاره می کردم
برای رفتنِ تا کوفه , داشتم تردید
به مصحف بدنت استخاره می کردم
به زخمهای تنت چون اشاره می کردم
به دامن از مژه جاری ستاره می کردم
برای رفتنِ تا کوفه , داشتم تردید
به مصحف بدنت استخاره می کردم
چقدر همسفر روی نیزه دشوار است
میان حلقه ی نامحرمان سفر کردن
اسیرخنده ی یک عده بی حیا شب و روز
ز درد چشم حرام سر به زیر سرکردن
رسیده موسم یاری برادر
برایت میکنم زاری برادر
بگویم از برایت رازها را
بخوانم روضه های بازها را
سیمرغ کوه قافِ خیالم حسین من
گشته شکسته تر, پر وبالم حسین من
طی مسیر هجر تو با جان به سر رسید
چل خان عشق, گشته مدالم حسین من
کرببلاست غربت تلخ غریب ها
فصل بلند ناله ی امن یجیب ها
کرببلاست وادی از خودگذشتگی
در موج خون حکایت شیب الخضیب ها
می زند آتش به قلبم ماجرای نیزه ها
دیده می شد محشری از لا به لای نیزه ها
مصحفی که جای آن بر شانه های عرش بود
عاقبت تقطیع شد در کربلای نیزه ها
لب گشودی… علی انگار به منبر رفته
خواندن خطبه ات از بسکه به حیدر رفته
چادر سوخته و خاکیتان ارثی بود
حتم دارم به همان چادر مادر رفته
بیرون دویدم من ز خیمه, گریه کردم
رأس تو را دیدم به نیزه, گریه کردم
دنبال طفلان حرم تنها دویدم
بعدِ تو یک روز خوش از دنیا ندیدم
از آن همه سپاه فقط آه مانده است
بر زینب اشک های شبانگاه مانده است
خواهر ببین که بی تکیه گاه مانده است
قدری نفس بزن چقدر راه مانده است