دوریم از رخ ماه، أین بقیه الله
ماندیم در دل چاه، أین بقیه الله
دلتنگ یار بودیم، هر روز، وقت و بی وقت
گفتیم گاه و بیگاه، أین بقیه الله
دوریم از رخ ماه، أین بقیه الله
ماندیم در دل چاه، أین بقیه الله
دلتنگ یار بودیم، هر روز، وقت و بی وقت
گفتیم گاه و بیگاه، أین بقیه الله
خورشید واقعیه حقیقت نما کجاست؟
روح دعا و واسطه ی ربنا کجاست؟
تنها و در میان بیابان چه میکند؟
آن روشنی و نور، به چشمان ما کجاست؟
در غفلت کبرا شب و روزم سپری شد
نام تو فقط لقلقه ی روی زبان است
ای سفره ما را نمک سفره ی تو بس
چیزی که برایت همه داریم زیان است
آنکه آلوده است و پست منم
آنکه با دست خالی است منم
آنکه زد توبه را شکست منم
آنکه با هرکسی نشست منم
صبحانه غم ناهار جنون غصه شام من
دیدی چهقدر بیتو جهان شد به کام من؟
قطب شمال و قطب جنوب زمین شدیم
نصفالنّهار اگر که بیفتد به دام من
اگر آن یارِ پنهانی ، به کف گیرد دل ما را
به تیغ انتقام او ، دهم دست و سر و پا را
نه هستم ترک شیرازی، نه هستم حافظ و صائب
فقط در دل نهادم من، از اول مهر مولا را
مهدیا! بوی ظهورت بر دل و جان می رسد
انتظارِ سینه سوزت کی به پایان می رسد؟
کوچه های شهر را با اشک می شویم هنوز
چشم در راهم، که آن جانانه جانان می رسد
از همه نام جهان بی سر و پا ما را بس
بـهــره ی ما ز بــقـا روز لــقـا مــا را بـس
ببریدم ز جهان و غم بی مقدارش
لفظی از سوی تو ای یار (بیا) ما را بس
بی تو چقدر غصه به عالم اضافه شد
باران گرفت و بر دل من غم اضافه شد
بالا گرفت دردم و بر زخم انتظار
با دست مهربان تو مرهم اضافه شد
چقدر منتظر و بی قرارمانی تو
شبیه ابر بهاری ز مهربانی تو
حضور گرم تو احساس می شود دائم
همیشه و همه جا در کنارمانی تو
صد حیف این زخم کهنه..
دارو و درمان نخورده
نور جمال نگارم
برچشم گریان نخورده
اول از نور رخت آینه را حیران کن
هر چه خواهی پس از آن چهره ز ما پنهان کن
نتوانستم اگر بوسه به دستت بزنم
بلدم پات بیُفتم به من اطمینان کن