صبح وشب راهی بازارشدن می ارزد
یوسف فاطمه را یارشدن, می ارزد
باکلافی که شده بافته ازخون جگر
پیش تجارخریدارشدن, می ارزد
صبح وشب راهی بازارشدن می ارزد
یوسف فاطمه را یارشدن, می ارزد
باکلافی که شده بافته ازخون جگر
پیش تجارخریدارشدن, می ارزد
به یک نگاه تو بیمار می شود دل من
به یک کرشمه گرفتار می شود دل من
برای درک حضور تو ای گل نرگس
همیشه راهی گلزار می شود دل من
پایان سال و وقت حساب و کتاب شد
پیشانی ام به محضرتان خیس آب شد
هر روز با گناه دلت را شکسته ام
بین من و تو این همه عصیان حجاب شد
بال زدیم و به آسمان نرسیدیم
تا به افق های بیکران نرسیدیم
در خم یک کوچه جا زدیم دوباره
مثل همیشه به کاروان نرسیدیم
به یک نگاه تو بیدار می شود دل من
به یک کرشمه گرفتار می شود دل من
برای درک حضور تو ای گل نرگس
همیشه راهی گل زار می شود دل من
من از اشکی که می ریزد ز چشم یار می ترسم
از آن روزی که اربابم شود بیمار می ترسم
همه ماندیم در جهلی شبیه عهد دقیانوس
من از خوابیدن منجی درون غار می ترسم