دائم به سرم فکر علی نیست که هست”
هرشب به لبم ذکر علی نیست که هست”
دیگر چه سعادتی بود بهتر از این
در سینه ی من مهر علی نیست که هست”
مهاجر
دائم به سرم فکر علی نیست که هست”
هرشب به لبم ذکر علی نیست که هست”
دیگر چه سعادتی بود بهتر از این
در سینه ی من مهر علی نیست که هست”
مهاجر
بی تو شد حجره ی من کلبه ی احـزانچه کنم
روز و شب بـا غم سـوزنده ی هجـران چه کنم
گـاه در حجـره و گـه مسجـد و گـهشهـر و دیـار
بـه رهت در بـه در و بـی سـر و سـامان چه کنم