مرا به غیر شما با کسی که کاری نیست
غریب و بی کسم و جز تو هیچ یاری نیست
قرار بود که اصلا فمن یمت یرنی…
مرا بکش که مرا طاقت و قراری نیست
مرا به غیر شما با کسی که کاری نیست
غریب و بی کسم و جز تو هیچ یاری نیست
قرار بود که اصلا فمن یمت یرنی…
مرا بکش که مرا طاقت و قراری نیست
از راه دور نوکر خود را صدا بکن
قدری به این سفیر خودتاعتنا بکن
تنها…شکسته…خسته وشرمنده ام حسین
مسلم غریب گشته برایش دعابکن
ناگهان بر سر قتل تو چه دعوا شده است
بند بند بدنت آه زهم واشده است
چه بلایی به سر صورتت آمدقاسم
وای این نیزه چه سان دردهنت جا شده است؟!
درست لحظه ی آخر در این محل افتاد
و قطره قطره ی اهلا من العسل افتاد
میان عرصه ی میدان عجیب غوغا شد
مفاصل تن قاسم یکی یکی وا شد