چندی ست از پیالۀ غم آب می خوریم
مانند چشمه از نفس خویشتن پریم
تو صاحب دلی و فراموش کرده ایم
این جام را به ساقی میخانه بسپریم
چندی ست از پیالۀ غم آب می خوریم
مانند چشمه از نفس خویشتن پریم
تو صاحب دلی و فراموش کرده ایم
این جام را به ساقی میخانه بسپریم
کوفه اینجا نشسته در گذرش
رو به شب می رود چرا سحرش
کوچه در کوچه زود می پیچد
در دهن ها مصیبت خبرش
لطف کسی شبیه علی جان تمام نیست
لطف کسی شبیه علی جان مدام نیست
در پیشگاه حضرت حیدر برای ما
بالاتر از مقام گدایی مقام نیست
به حق خدای شب قدرها
بیا ای دعای شب قدرها
حضور تو تنها نفس می دهد
به حال و هوای شب قدرها
تکرار در تکرار هر سال خودم هستم
دنبال تو نه بلکه دنبال خودم هستم
عمری کمر بستم به گمراهی خود , افسوس
با چشم دل دیدم که دجّال خودم هستم
بنا شدیم که باشیم ما خراب حسین
به فکر برده مرا روضه های ناب حسین
به لحظه های پر از بُهت و التهاب حسین
به ناله های رباب و دل کباب حسین
شب بود وشهرکوفه پر از آه و درد بود
حال و هوای کوفه غم انگیز وسرد بود
شب بود و ظلمتی که فضارا گرفته بود
از بار غم تمامیِ دلها گرفته بود
در گدایی خودت نام مرا مشهور کن
دستهایم را ز دامان بقیه دور کن
چند وقتی میشود که چاه تاریکی شدم
قلب تاریک مرا ای ماه غرق نور کن
به این طریق خدایی کسی کجا بکند
که ما خطا بنماییم او عطا بکند
نه بندگی نه رفاقت نه عاشقی کردیم
برای کار نکرده چه لطف ها بکند
میان قلب من و تو گنه شده حائل
دگر برای من انگار توبه شد مشکل
گذشته از رمضان نیم و من عوض نشدم
ز بس که خاک گناهان نشسته بر این دل
میان آتش خیمه عقیله سوخت حسین
غروب روز دهم یک قبیله سوخت حسین
هنوز لحظه ی افتادن تو یادم هست
جدال بر سر پیراهن تو یادم هست
ای هست من زهست تو یامرتضی علی
دست خداست دست تو یا مرتضی علی
چشم کسی ندیده به هنگامِ کارزار
یکدفعه هم شکست تو یا مرتضی علی