سرت را پس گرفتم
همان عمامه ی پیغمبرت را پس گرفتم
به چه سختی ولیکن
ز دست حرمله انگشترت را پس گرفتم
سرت را پس گرفتم
همان عمامه ی پیغمبرت را پس گرفتم
به چه سختی ولیکن
ز دست حرمله انگشترت را پس گرفتم
از آتش نبودن تو شعله ور شدم
دنبال نیزه ی سر تو دربه در شدم
یک اربعین کنار سرت بر سرم زدند
با خنده های قاتل تو همسفر شدم
سرخاک تو بی خبر آمدم.
عزادارمو خون جگر آمدم
درست است بی بال و پرآمدم
به شوق تو اما به سر آمدم
یک اربعین نبودم اگر, حال آمدم
از کوفه پر شکسته و بی بال آمدم
قدَّم رشید بود زمانی, ولی حسین
در زیر بار ماتم تو دال آمدم
کاروان راهیست ای جاماندهها راهی شویم
جادهی عشق است تا عرش خدا راهی شویم
مقصد این کاروان همواره همراه نسیم
سرزمینی نیست غیر از کربلا راهی شویم
خیلی برایت ای برادر گریه کردم
با هر حسینم وایِ مادر, گریه کردم
خیلی صبوری کردم اشکم در نیاید
از تو که پنهان نیست, آخر گریه کردم
هوای شهر پر از نفخه ی رهایی هاست
پر از نسیم دل انگیز کربلایی هاست
خدا کند که به امید کربلا باشد
که این جدایی ها بهترین جدایی هاست
رسیده کاروان گل از راه پرخطری
کبود و نیلی و زخمی به منزل دگری
به روی ساقه وگلبرگشان پر از خاشاک
چه شبنمی است به چشمانشان,چه چشم تری
خواهر نگو, خاکستر خواهر می آید
با کوهی از غم , خسته و بی پر می آید
ای شاهد بر نیزه ی دربدری هام
چشم تو روشن , صاحب معجر می آید
شبیـه جـام , که دنـبال باده آمــده است
بـرای رفعِ عـطــش دل به جـاده آمده است
دلی که اهــل نـظـر می شوند تسـلیمش
اراده کـرده ای و بـی اراده آمـده اسـت
از غم اینکه مرا تا کربلایش راه نیست
شرح هجران در مجال یک غزل, کوتاه نیست
قطره قطره می چکد از چشم من باران اشک
کاروان ها راهی اند و بر لبم جز آه نیست
ﺑﺮﺧﻴﺰ و ﺑﺒﻴﻦ ﻋﺎﻗﺒﺖ و ﺁﺧﺮﻣﺎﻥ ﺭا
ﻟﺒﻬﺎﻱ ﺗﺮﻙ ﺧﻮﺭﺩﻩ و ﭼﺸﻢ ﺗﺮﻣﺎﻥ ﺭا
ﺑﺮﺧﻴﺰ ﻛﻪ اﺯ ﺑﺎﻍ ﺧﺰاﻥ ﺧﻮﺭﺩﻩ ﺑﺒﻴﻨﻲ
ﮔﻞ ﻫﺎﻱ ﻛﺒﻮﺩ ﺁﻣﺪﻩ ی ﭘﺮﭘﺮﻣﺎﻥ ﺭا