دارم از سوی خیمه می آیم
از هو الهوی خیمه می آیم
اشعار روضه عبدالله بن الحسن
وقتی تمام لشگریان هار میشوند
دور و بر عمو همه خونخوار میشوند
بی تاب شد چو عمه ی خونین جگر عمو
من آمدم که از تو بگیرم خبر عمو
در این همه بلا به خدا خیمه ماندنم
آتش زند به جان و دلم بیشتر عمو