اشعار روضه

شعر روضه بستر شهادت

مثل شمع سحری اب شدی از گریه
از خودت بی خبری اب شدی از گریه
بسترت خیس شد از اشک بیا گریه نکن
ناله ها از نفس انداخت تو را گریه نکن

شعر روضه حضرت زهرا (س)

شعر روضه حضرت زهرا (س)

ای که خیال رفتن ازاین خانه داری

بعد تو زینب می نماید خانه داری
 
نه سال با تو زندگی چیز کمی نیست

بعد تو من می مانم و دل بی قراری

شعر روضه حضرت زهرا (س)

نه سال با تو شد سپری روزگار من

تنهافقط تو بوده ای غمخوار و یارمن

نه سال با تو زندگی ام عاشقانه بود

من مرد خانه بودم و تو خانه دار من

شعر روضه فاطمیه

«زبانحال امیرالمومنین ع»

رنگ خزان شدم ز غمت ای خزان من
زهرای من حبیبه ی من مهربان من

میبینی از غمت چقدر میخورم زمین؟
دیگر شدم بدون عصا آسمان من

شعر روضه فاطمیه

«از زبان حضرت زهرا(سلام الله)کنار مزار پیامبر اکرم صلی الله»

اگرچه سایه ای از دخترت به جا مانده
رسیده ام که بگویم قرارِ ما مانده

رسیده ام سرِ خاکی که سایه بانش ریخت
نشسته ام؟ نه قد و قامتم دو تا مانده

شعر روضه حضرت ابالفضل(ع)

پر از گره شده کارم گره گشا افتاد
علیِ در نجفم بین کربلا افتاد

چه زخمها به تنش بود و باز ناله نکرد
بفکر غربت من بود و بیصدا افتاد

مرثیه حضرت زهرا (س)

ازآنچه در دوجهان هست بیشتر دارد
فقط خدا ست که از کار او خبر دارد

 یکی برای علی ماند و آن یکی همه بود
اگر چه لشکر دشمن چهل نفر دارد

شعر روضه حضرت زهرا (س)

انگار که چشمانِ تو را خواب گرفته
کاشانه ی ما را غمِ سیلاب گرفته

نزدیکِ سه ماه است نخوابیده ای اما
حالا چه شده چشمِ تو را خواب گرفته؟

شعر روضه غسل حضرت زهرا (س)

می شویمت که آب شوم در عزایِ تو
یا خویش را بخاک سپارم بجای تو

قسمت نبود نیتِ گهواره ساختن
تابوت شد تمامیِ چوبش برایِ تو

اشعار روضه حضرت زهرا(س)

پشت در میزدند مادر را
بی خبر میزدند مادر را

یک نفر بود پشت در اما . . .
صد نفر میزدند مادر را

شعر روضه حضرت زهرا (س)

ناراحتی انگار ز دستم , نه حسن ؟

پنداشتی از تو هم گسستم , نه حسن ؟

هر کس که نداند تو که بهتر دانی

در خانه چرا نقاب بستم , نه حسن ؟

شعر روضه حضرت زهرا (س)

 در کنده شد از جا و سَرِ شعله زدن داشت
از هیزم از آتش و از دود سخن داشت

شد سرخ به جایِ همه از فرطِ خجالت
میخی که نگاهی به من و گریه من داشت

دکمه بازگشت به بالا