باز امشب لحظه تنهائیم
فکر کردم بر دل دنیائیم
بسکه زنجیر بدی محکم شده
روزگارم دائما درهم شده
باز امشب لحظه تنهائیم
فکر کردم بر دل دنیائیم
بسکه زنجیر بدی محکم شده
روزگارم دائما درهم شده
شکر خدا که عمرمون رسید به ماه رمضون
این بوده از لطف شما, ممنونتم صاحب زمون
ممنونتم که راه دادی نوکر روسیاهتو
گذاشتی هم ناله بشم با اشک و سوز و آه تو
گرچه من پشت درم, راه ندی حق داری
گرچه من دربدرم, راه ندی حق داری
بسکه من این در و آن در زده ام حالا که
خورده اینجا گذرم, راه ندی حق داری
مانده در درد و رنج… درمانده
با دلی پرگناه آمده ام
این منم ؛ بنده ای خطاکارم
خسته و روسیاه آمده ام
رمضان آمد و من آمده ام
باز هم قید خودم را زده ام
راه گم کرده ترین بنده منم
پیش چشمان تو شرمنده منم
خدا کند که منم دعوت شما باشم
و بخش کوچکی از خلوت شما باشم
و در کنار همین سفره ها کنار شما
نمک بریزم و هم صحبت شما باشم
آقا سلام ؛ ماه مبارک تمام شد
شبهای آخر من و ماه صیام شد
درهایی از ضیافت حق بسته شد , ولی
پشت در نگاه شما , ازدحام شد
چشم مرا پیاله ی خون جگر کنید
هر وقت تر نبود به اجبار تر کنید
من کمتر از گدای شب جمعه نیستم
خانه به خانه دست مرا در به در کنید
رو ندارمکه به این خانه بیارند مرا
بامناجاتمگر که بکشانند مرا
یازده ماهفراری شدنم می ارزید
تا در اینماه سرسفره نشانند مرا
یارم به جلوه آمد و ما را به ناز کُشت
با خنده زنده کرد و به یک غمزه بازکُشت
خورشید پشت ابر شد و غایب از نظر
ما را فراق یکّه سوار حجاز کُشت
سحر دوباره امیدی است سوی بهبودی
ز جنس پر زدنی نو به سوی قلّه ی نور
پل گذر به روی درّه های تاریکیست
نوید مقصد سبزی به سمت صبح ظهور
سفره ای بنداز و من را هم کنارش جابده
یا کریم ابن ُ الکریم روزیِّسائل را بده
لقمه ی نانی بگیر و پر کن این دستفقیر
با نگاهی پاسخ این سینه ی شیدا بده