با شوق زیارت تو راهی شده ام
در حوض عطوفت تو ماهی شده ام
نا واردم اما روی این گنبد زرد
شادم که منم کفتر راهی شده ام
اشعار مدح امام رضا ع
نوشتن از تو دوات و قلم نمی خواهد
برای با تو پریدن قدم نمی خواهد
خداکند که بسوزد دلم برای دلی
که با وجود خراسان حرم نمی خواهد
دَمِ “بٰابُ الجواد” زانو زده
زائرت خوابه یا که بیداره ؟
چشماش اذن دخول میگیرن
قدماشو توی حرم میذاره
خدای مهربانی هاست سلطانی که من دارم
فدای مهر بسیارش دل و جانی که من دارم
کنارش ذره ناچیز چون خورشید می تابد
ندارد هیچ موری این سلیمانی که من دارم
دوباره آمده ام, پس کسی صدا کرده
میان این همه مردم مرا سوا کرده
دعای خیر کسی پشت سینه زن ها هست
چقدر فاطمه در حق ما دعا کرده
این بار هم بیا و دو چشم تری بده
بالم شکسته است تو بال وپری بده
حالا که قصد کرده دلم در به در شود
از آن شراب کهنه ی خود ساغری بده
جبریل شدم بال و پرم را بدهم
خرجیِ مسیر سفرم را بدهم
با پایِ پیاده ام به راه افتادم
تا حق دلِ در به درم را بدهم
جبریل شدم بال و پرم را بدهم
خرجیِ مسیر سفرم را بدهم
با پایِ پیاده ام به راه افتادم
تا حق دلِ در به درم را بدهم
تا کنم حرف عشق را اغاز
بسم ربالرضا دهم اواز
برحریر خیال می پیچد
رشتهفکر عاشقان با ناز
و دست های دعایم پر از تمنائیستمسیر خواهش من باز سویتان افتاد
به سمت شاه کریمی که اوج لیلائیست
طفل دلرا به نیل اشک سپرد
زائری که رسید خسته حرم
باور چشمهای او نشدند
گنبد تو , دل شکسته , حرم