مِنّی اِلَیْکِ … نامه ای از غربت ایران
درسینه دارم حرف هایی با تو خواهر جان
ای باطنت با ظاهرت یکدست آئینه
سنگ برادر را زدی یک عمر بر سینه
مِنّی اِلَیْکِ … نامه ای از غربت ایران
درسینه دارم حرف هایی با تو خواهر جان
ای باطنت با ظاهرت یکدست آئینه
سنگ برادر را زدی یک عمر بر سینه
محملت با وقار می آمد
سبز تر از بهار می آمد
وه! عجب خوش خرام می آمد
با شکوه تمام می آمد