اشعار کریم اهل بیت ع

همدم

حتی میان خانه اش همدم ندارد
مرد غریبی که دلش جز غم ندارد

در سینه اش از بی وفایی های کوفه
غم آنقَدَر دارد که دنیا هم ندارد

ازمن مگیر حال و هوای گدائیم

ازمن مگیر حال و هوای گدائیم
گرچه گدای کاهل پر ادعائیم

حاجی به قبر من ننویسید بعدمرگ
من دلخوشم ازاینکه فقط کربلائیم

صورتی داشت که نقاش ازل محو رخش

صورتی داشت که نقاش ازل محو رخش
سیرتی داشت که خوبانِ جهان عبدِ درش
مادری داشت که حوران بهشتی حشمش
پدری داشت که عالم همگی خاک درش
پسری داشت که مُردَن چو عسل در نظرش

باید دوباره خیمه ی غم دست و پا کنیم

باید دوباره خیمه ی غم دست و پا کنیم
پرچم, کُتل, کتیبه, علم دست و پا کنیم

بعد از دو ماه گریه به ارباب بی کفن
اشکی برای شاه کرم دست و پا کنیم

چه شد؟ عاقبت زهر را بی امان خورد

چه شد؟ عاقبت زهر را بی امان خورد
امامی که یک عمر زخم زبان خورد

امام کریمی که یک عمر, دنیا
فقیرانه از سفره اش آب و نان خورد

کوزه ز دست خسته ام افتاد تا شکست

کوزه ز دست خسته ام افتاد تا شکست
قلبم ز بی وفایی یک آشنا شکست

از درد می زدم به زمین چنگ, زینبم
از لخته های خون لبم بی صدا شکست

دکمه بازگشت به بالا