آغوش امن یار پناه هدایت است
راه رسیدن به تو راه هدایت است
در شام ظلمتیم دراین تیرگی قرن
این نور روی توست که ماه هدایت است
آغوش امن یار پناه هدایت است
راه رسیدن به تو راه هدایت است
در شام ظلمتیم دراین تیرگی قرن
این نور روی توست که ماه هدایت است
مجال نُطق ندارد زبان تقریرم
نیامده است قلم پای کارِ تحریرم
صفر تمام شد و یارم از سفر نرسید…
چِقَدر چشم بدوزم به قابِ تأخیرم
دریای غرق عصیان، گوهر نیاز دارد
این مرغ پرشکسته، به پر نیاز دارد
جرم و خطای من را دیدی و باز گفتی
حداقل به صدها، دفتر نیاز دارد
چقدر منتظر و بی قرارمانی تو
شبیه ابر بهاری ز مهربانی تو
حضور گرم تو احساس می شود دائم
همیشه و همه جا در کنارمانی تو
نیست دردی کُشنده تر ز فراق
استخوان آب میکند مرفاق
غم دوری تو مصیبت شد
شده ام با همه بجز تو عیاق
شد آمدنت دیر و ندارم نگرانی
کارم شده از دوری تو خوش گذرانی
دلبسته ی دنیا شدم ای دلبر عالم
اصلاً نشده از دل من خانه تکانی