اشعر مناجات با امام حسین

تربت اعلا

از شوق رود بود که دریا درست شد
تقصیر درد بود مداوا درست شد

عاشق به ذات خویش ندارد هویتی
یوسف که ناز کرد, زلیخا درست شد

عاشق

حسرت به دل , نماندم و حاجت روا شدم

حالا دوباره با غمتان , آشنا شدم

از کودکی که نامِ تو را گفت مادرم

یک دل نه صد دل , عاشق نام شما شدم


دلخوش به بالحسین شب قدر گشته ام

مرغ دلم دوباره هوای سفر گرفت
اشفته تر ز پیش شد و بال و پر گرفت

من بی خبر ز عالم بالا نشسته ام
باید ز حال بی خبران هم خبر گرفت

دکمه بازگشت به بالا