مهدی که شبیه جد خود مظلوم است
عمریست ز داغ فاطمه مغموم است
در هر شب جمعه دور از چشم همه
او زائر بارگاه نامعلوم است
اصغر چرمی
مهدی که شبیه جد خود مظلوم است
عمریست ز داغ فاطمه مغموم است
در هر شب جمعه دور از چشم همه
او زائر بارگاه نامعلوم است
اصغر چرمی
دل بسته ام فقط به تماشای چشم تو
مانند رود ، تشنه ی دریای چشم تو
پلکی بزن ز گوشه ی چشمت غزل بریز
شاعر نشسته با قلمش پای چشم تو
این حقیقت یک بیان خام نیست
یک بداهه شعر با ایهام نیست
حضرت معصومه خود شاهد بُوَد
این که قم کرببلا یا شام نیست
اصغر چرمی
بدا بر آن که حبیبش بر او دعا نکند
برای روز مبادای خود جدا نکند
قسم به مادر سادات ترس من این است
که در زمان ظهورش مرا صدا نکند
اصغر چرمی
رسید آنکه ز لعل لبش گهر ریزد
سزد که پیروش از غیر او بپرهیزد
به آیه آیه ی قرآن قسم که این آقا
*ز بند بند وجودش علی علی خیزد
اصغر چرمی
از لطف خدا ، فخر خلائق آمد
معشوق دل شیعه ی عاشق آمد
فریاد بزن که بشنود دشمن دین
امروز خود *وعده ی صادق* آمد
اصغر چرمی
کشته ى زخم مدینه بفداى دل تو
قبله ى اهل ولایى و کرم مایل تو
به گمان قاتل تو زهر جفا نیست حسن
حتم دارم که بُوَد ، زخم زبان قاتل تو
اصغر چرمی
یارب این بوی خوش از سمت جنان می آید
یا گل فاطمه (س) آن جان جهان می آید
یارب این نور صفات ازلی باقر (ع) توست
علم با آمدنش , رقص کنان می آید