سرمایه ی ما گریه برای حسن است
کاشانه ی ما دارالعزای حسن است
هرکس که بیفتاده گره بر کارش
محتاج نگاه پر عطای حسن است
امام حسن(ع)
نوشته اند به وصفت که محترم بودی
میان شهر مدینه مسیح دم بودی
همیشه سفره ی لطفت گدا فراوان داشت
عزیز فاطمه, از بسکه باکرم بودی
جنگ با زهر چونکه تن به تن است
اثرش مستقیم بر بدن است
زهر در واقع اولین اثرش؛
روی هر فرد, خشکی دهن است
حروف, جامه ی اوزان دریده اند زتن
ردیف کرد به اندام شعر خویش کفن
قلم به سینه ی خود می زند ز ماتم او
و اشک می چکد از هر هجا هجای سخن
بزم حسن حال وهوایش فرق دارد
از ابتدا تا انتهایش فرق دارد
اینجاهمه کاره کریم اهل بیت است
آقا نگاهش بر گدایش فرق دارد
قصد من تا شما رسیدن بود
دست از از غیر تو کشیدن بود
تا تو هستی دلم چه غم دارد
آنکه دارد تو را چه کم دارد
وقتی بنای خلقت دل را گذاشتند
آن را به عشق روی تو شیدا گذاشتند
هر دل که مایل قَدِ سرو تو دلبر است
بهرش کنار, جنّت اعلیٰ گذاشتند
عیسی آمد به در خانه دم ات را دادی
موسی آمد ز کرم بیش و کم ات را دادی
یک شب جمعه دم صبح حسن جان انگار
یک نفر بی حرم آمد حرم ات را دادی
مهدی صفی یاری
تا بخشش عطای کریمان همیشگی ست
در این محیط بوی خوش نان همیشگی ست
انها گدایشان غم فردا نمیخورد
اینجا بنای سفره احسان همیشگی ست
از تو به یک اشاره و از ما سری بلند
در سایه سار دلبریت دلبری بلند
دستی بزن به مس که طلا میکند درست
در بین حرفه کاری تو زرگری بلند