عقیله بر روی تل ، پیر بود آن لحظه
سرت به دامن شمشیر بود آن لحظه
دوید تا که بیاید به داد تو برسد
ولی چه سود ، دگر دیر بود آن لحظه
عقیله بر روی تل ، پیر بود آن لحظه
سرت به دامن شمشیر بود آن لحظه
دوید تا که بیاید به داد تو برسد
ولی چه سود ، دگر دیر بود آن لحظه
روضه رضوان پیغمبر زمین افتاده بود
در خیال گندم ری تاختند و باختند
چشمه های آبشان در دشت غم تعبیر شد
کربلا را کوفیان دریاییِ از خون ساختند
در هوایت ابر زائر می شود
سیل غم آسوده خاطر می شود
تا کند غسل زیارت آب هم
می رود تا قبر و طاهر می شود
هر شب نوای نام تو نقل محافل است
با دست خالی ام ، پُر از این خانه می روم
چون دال اگر چه آمده ام ، سرو می شوم
با حالت تفاخر از این خانه می روم
دست من را برده و بین جنان بگذاشته
دست من را مادرم در دستتان بگذاشته
عشق را ام البنینی وار یادم داده است
نام من را نوکر این آستان بگذاشته
ای که به غربتِ شب بر من تویی ستاره
از من به سر دویدن از تو به یک اشاره
جان من و دوطفلم نذر تو باد صد بار
یک دم اگر ببیند زینب تو را دوباره
واله پاکیِ توست حضرت مریم
تشنهٔ دیدار توست چشمهٔ زمزم
هست به قم کار تو شفای مریضان
حشر بود کار تو شفاعتِ عالم
در وقت شادی ، لحظهٔ غم گریه کردم
با تو به شعبان و محرم گریه کردم
توکشتهٔ اشکی و من هم مردهٔ اشک
عمری بگریم برغمت ، کم گریه کردم
برای رزق می آید کنارت صبحگاهان هم
به شوقِ رحمت تو دست بالا برده باران هم
تویی آئینه ایی که قبله در چشمت نمایان است
به روی تو علی و فاطمه پیداست ، یزدان هم
باز صحبت از تو شد عرش خدا باران گرفت
باز هم با اشک های تو دلِ یزدان گرفت
بانگِ هل من ناصرش را با تو ، هر عصری شنید
گفت اگر چه ظالمی این غائله پایان گرفت
مهرش چه ثروتی است به پایان نمی رسد
این موهبت به هر دل و عنوان نمی رسد
این عشق سهم ماست خدا را هزار شکر
گل سهم سبزه شد به بیابان نمی رسد
همیشه زنده از آن است نامِ عاشورا
همیشه هست کنارِ امام عاشورا
شهید عصر دهم زنده ماند با زینب
قیام اوست ترازِ قیام عاشورا