به روی دست پدر با رخی منیر رسیدی
صغیر بودی و در عزم خود کبیر رسیدی
به روی دست خدواند جای توست علی جان
لباس رزم تو قنداقه شد امیر رسیدی
به روی دست پدر با رخی منیر رسیدی
صغیر بودی و در عزم خود کبیر رسیدی
به روی دست خدواند جای توست علی جان
لباس رزم تو قنداقه شد امیر رسیدی
به روی دست پدر با رخی منیر رسیدی
صغیر بودی و در عزم خود کبیر رسیدی
به روی دست خدواند جای توست علی جان
لباس رزم تو قنداقه شد امیر رسیدی
به سینه سنگ تو زنم
چه در زِره یا کفنم
نیزه چو شد پیرهنم
به مرگ خنده می زنم
به سینه سنگ تو زنم
چه در زِره یا کفنم
نیزه چو شد پیرهنم
به مرگ خنده می زنم
چو نامید شدم پشتِ من دعایت بود
چو بسته شد نفسم از گنه، هوایت بود
به وقت حادثه گفتم امام ، ادرکنی
اگر چه من نشنیدم ولی صدایت بود
بخوان حدیث پیمبر که اینچنین فرمود
نگاه کردن بر روی او عبادت شد
و آنکه از رخِ مولای خویش محروم است
به لب چو ذکر علی داشت غرق طاعت شد
قسم که می زند این دل عجیب شور حسین
دل شکستهٔ من را نریز دور حسین
بگیر گوش مرا و بیاورم در راه
مرا کنارِ خودت وصله کن بزور حسین
دست به دست می شود بر همه هست می شود
به وقت دیدنش چقدر دیده مست می شود
چه دلخوش است مادرش چه دلکش است دلبرش
ماه اگر ببیندش علی پرست می شود
در خانه ایی که مادرش ام البنین باشد
باید پسر را خلق و خویی اینچنین باشد
بعد از حسین آمد به دنیا تا بگوید او
باید که رهرو در تقدم آخرین باشد
به وقت شادی و غم پیش ماست باور کن
خدا همیشه و هر جا خداست باور کن
درست می شود این روزگار ، می گذرد
که گاه ، خیرِ خدا در بلاست باور کن
به حق ذکر لبانت به ربنای خودت
بخوان دعای فرج را خودت برای خودت
به فکر مردمی و هیچکس به فکرت نیست
تویی غریبهٔ دنیا و آشنای خودت
مهجه قلب عقل کل آمده
سایه به قامت رسل آمده
عشق دگر نشسته اینجا به گِل
دور سرش فرشته آورده دل