خیز و خود را بکن آماده که او می آید
منشین و بشو استاده که او می آید
بشنو از دور صدای قدمش را حس کن
نظر افکن همه بر جاده که او می آید
منتظر باش که گلبانگ ندایش شنوی
مرد میدان شو و آزاده که او می آید
عطر پیـراهن او میرسدم از هر جا
مژده ای عاشق دلداده که او می آید
می رسد از همه جا رایحه ناب ظهور
دور گـردون خبرم داده که او می آید
دل گواهی بدهد رؤیت او نزدیک است
زانکه این بر دلم افتاده که او می آید
باید آماده شوی تا که کنی استقبال
باید آغوش تو بگشاده که او می آید
شاعر : احمدی فر (با تخلص مبشّر)