بدنت روی خاک صحرا بود
دور تا دور تو پر از نامرد
نه فقط شمر هر کس آنجا بود
از سر حرص زخمی ات میکرد
محمد حسن بیات لو
بدنت روی خاک صحرا بود
دور تا دور تو پر از نامرد
نه فقط شمر هر کس آنجا بود
از سر حرص زخمی ات میکرد
محمد حسن بیات لو
آورده سپـــــاهی که ره نــور ببندد
رأست به فــراز نی چه ناجـور بندد
عباس کجائی که جگر گوشه زهرا
بعد تـــو به معجر گره کــــور ببندد
شاعر: ایمان کریمی
دیدم از روی بلندی که تنت غلطان است
غلت خوردی ته گودال و لبت خندان است
قاتلت , شمر , عزیزم چقَدَر بد برید
همه رگ های تو از حنجرت آویزان است
علیرضا خاکساری
نه انگشتی,نه انگشتر,حسینم آن سرت کو
نه مشکی,نه علَم,پس پیکر آب آورت کو
غروب است و کبود است و تماماً آتش و دود
میان ازدحام وحشیان, آن دخترت کو
محمدمهدی عبدالهی