نبى به بوى بهشتى تو ارادت داشت
على به جلوه ی هر روزه ی تو عادت داشت
کدام نور ز مصراع بیت تو جوشید؟
که شعله هم به در خانه ات ارادت داشت
نبى به بوى بهشتى تو ارادت داشت
على به جلوه ی هر روزه ی تو عادت داشت
کدام نور ز مصراع بیت تو جوشید؟
که شعله هم به در خانه ات ارادت داشت
هنگام ظهر وقت اذان نماز بود
درهاى آسمان به روى خلق باز بود
ارواح مؤمنین همه در سجده حضور
این روح کعبه بود که روى جهاز بود
ایبه وصفت, همه ی قافیه ها تکراری
عشقو شور و شعف و لطف و صفا, تکراری
شعر,بیچاره ترین, در به در تعریفت
بهرتو واژه ی تمثال خدا, تکراری
درساعتی شگفت, مکعّب شکست و بعد
مردیبه جای قبله ی مردم نشست و بعد
رکعـتشـدو نمـاز شدو حمـد و سوره شد
آمـدطلسم مسجـدیـان را شکــست و بعد
قرار بود که یک ابر بیقرار شود
در آسمان بوزد مدتی بخار شود
سه سال بعد بیاید سه بار پی در پی
ببارد و برود , کوه , نو نوار شود
با پا زدند بر در و در را صدا زدند
بی اطلاع آمده و بی هوا زدند
دیدند چون حریف نبردش نمی شوند
دستش طناب بسته به او پشت پا زدند
جایی برای کوثر و زمزم درست کن
اسما برای فاطمه مرهم درست کن
تابوت کوچکی که بمیرم درون آن
با چند تخته چوب برایم درست کن
بر نیزه تکیه دادی تنها تر از همیشه
با چهره خماری زیبا تر از همیشه
بذر ترانه بارید از ابر خطبه هایش
اما زمین دلها صحرا تر از همیشه
این پشت بامها که تو را سنگ می زنند
دارند روی وجه خدا سنگ می زنند
با قصد خورد کردن عکس صفات حق
سوی تمام آیینه ها سنگ می زنند
کوچکترین نبود ولی چند ساله بود
خونین ترین نبود ولی داغ لاله بود
هر کس که دید چهره او را قبول کرد
زهراترین کبود رخ بی قباله بود
خرابه است مکانش ولی صفا دارد
سه ساله است ولی عمر عشق را دارد
به قاب کوچک چشمش سر به نیزه پر است
به من بگو که در این چشم, خواب جا دارد؟
نشان دست ضعیفش به هیچ بالی نیست
شکست خورده تر از ساقه اش نهالی نیست
به اشک آینه ی او در این شب آبی
قسم که چشمه زمزم به این زلالی نیست