تا می شود ز چشمه ی توحید جو گرفت
از دست هر کسی که نباید سبو گرفت
شب نهم محرم
روی اینپشت شکسته کوهی از غم ریخته
برسرم بیتو برادر خاک عالم ریخته
زود پیداکردمت ٬اینقدرها هم سخت نیست
پیکرت رادیده ام٬ در راه کم کم ریخته
ابالفضلم چرا اینگونه هستی
علمدارمچرا از پا نشستی
شکایتدارم از تو ای برادر
چراپشت برادر را شکستی
(( بعد از تو آب, معنی دریاشدن نداشت))
گُم بود در خجالت و پیداشدن نداشت
بی بوی رویت ای مهِ یکتای هاشمی
(( شب مانده بود و جرأتِ فرداشدن نداشت))