شعر آیینی

مولای من

گفتند از کرامت تو… مبتلا شدیم
آدم شدیم با کرمت آشنا شدیم

گفتند با کریم که دشوار نیست کار
ای دومین امام حسن! ما گدا شدیم

حرم باصفای تو

ای بانویی، که راه تو جز قم نمی‌شود
قصدَت به غیرِ قبله‌ی هفتم نمی‌شود

ایران ز نورِ تو، حرمِ اهل‌بیت شد
در قلب ما، حریمِ شما گم نمی‌شود

بی بی جانم

و التماس به ابعاد طول و عرض کند
که تو اجازه دهی یک دو جمله عرض کند

به غیر خیره شدن توی چشم سبز ضریح
به هرچه بنگرد اینجا نگاه هرز کند

امام غریب

مسیر باغ دل من، پُر از هوای تو نیست
میان خانهء قلبم، برو بیای تو نیست

بغل نگیر مرا لابد اشتباه گرفتی
عوض شده است گدایت، گدا گدای تو نیست

یوسف خیمه نشین

یوسف خیمه نشین ما میان چاه نیست
در بیابان وصالش جاده ها بیراه نیست

نوکر این خانواده پادشاه عالم است
پادشاهی هم کند در فکر مال و جاه نیست

یا صاحب الزمان(عج)

بی حاصلست بی تو همه کشت و کارها
شیرین شود به میمنتت شوره زارها
گل می دهند با تو تمامی خارها
از لوح دل شوند زدوده غبارها

ای جانِ جانم

از عالَمِ ” ذَر ” من به دنبال تو بودم
ای جانِ جانم! ای وجودِ در وجودم!

همراهِ مادر داشتم ذکرِ ” فَرَج ” را
نام تو را اوّل ز بَطنِ او شُنودم

آقای من

ندیده هیچ کسی از تو غیر احسان را
بده به دست گدایان بی نوا نان را

به پای عشق تو موسی و نوح جان دادند
گدای کوی تو دیدند تا سلیمان را

مولای من

شب جمعه است، بیا حال مرا بهتر کن
فکر دلواپسیِ قلب منِ مضطر کن

این شب جمعه اگر مقصد تو کرببلاست
نزد ارباب دعایی به منِ نوکر کن

شیعیان آمده اند

واژه ها در هیجانند که سجّاده شوند..

پیشِ پاهای تو ای آینه..افتاده شوند..

شاعران آمده اند تا به نوایی برسند..

رخصتی گر بدهی با قلم آماده شوند

ای ازتبار حضرت زهرا(س)

ای ازتبار حضرت زهرا سرشت تو
خون است خط به خط رقم سرنوشت تو
شد آتش جهنم این قوم شعله ور
از لحظه ای که سوخت در آتش بهشت تو

موج عشقت

از موج عشقت، اشک در جوش و خروش آید
با گفتن از تو، عاشقِ مدهوش هوش آید

از خَلعت شاهانه‌ی تو آبرو دارد
آن‌کس که در میخانه‌ی تو خِرقه‌پوش آید

دکمه بازگشت به بالا