شعر اربعین

یا ولی الله

در خاستگاه رنج ، مجالِ سُرور نیست
قلبی که سوخت پای فراقت ، صبور نیست

هرجا که شمع بود ، پرم را گذاشتم
تا شعله ای به طعنه نگوید ، غیور نیست!

داداش حسین(ع)

از الان بگم که چن تا دخترت
دیگه نیستن توی جمعمون داداش
دوتاشون تو بیابونا جون دادن
یکی تو خرابه با سر باباش

یا زینب(س)

باری چهل منزل خودم ، بُردم به روی شانه ها
دیدم میانِ شعله ها، بال و پرِ پروانه ها
هر جای این پیکر ردِ ، شلاق جا انداخته
زینب فراوان سنگ خورد ، از پشت بام خانه ها

واویلا

دور مزار شاهی برپاست سوگواره
یک قافله شکسته با قلب پاره پاره

یک قبر با سه تا شمع، یک قبر دسته جمعی
جمعند دور یک ماه، هفتاد و دو ستاره

یا حسین(ع)

اگر بناست همه زیر این علم باشیم
خدا نیاورد آن روز را که کم باشیم

خدا کند که همین دسته جمع بین حرم
کنار حضرت ارباب دور هم باشیم

کنجِ حرم

کنجِ حرم انگار تنها جایِ ما نیست
رفتند زائرها و حالِ ما چه حالیست…

رفتند و ما ماندیم و یک آهِ نهانی
حسرت به دل داریم! این دردِ کمی نیست

پای غمت

جا دارد اگر پای غمت جان بگذارم
مجنون شوم و سر به بیابان بگذارم

بین الحرمینی نشدم بعدِ چهل روز
ظلم است به خود نام مسلمان بگذارم

فراق

میان خیل تو از یادها فراموشم
شبیه شمع مزاری غریب، خاموشم

به چشمه‌ای که به دریا نمی‌رسد رحمی
قسم به جان تو با دوری‌ات نمی‌جوشم

عزیزم حسین(ع)

به نام خدای جهان آفرین
خداوند آب روان آفرین
عقیق آفرین ساربان افرین
دهان آفرین خیزران آفرین

چله‌ی اشک

زده‌ام باده‌ی ناب از کرمش، می‌چسبد
چله‌ی اشک گرفتم ز غمش، می‌چسبد
روی پیراهن زوار چنین بنویسید
اربعین… پای‌پیاده…حرمش، می‌چسبد

 امیر عظیمی

چهل روزه

چهل روزه تو نیستی پیش زینب
چشش خونه، دلش آتیشه زینب

چهل روزه سرم بی‌سایبونه
سرت رو نی برام روضه می‌خونه

نظری کن به خواهرت

ای غایب از نظر, نظری کن به خواهرت
زینب نشسته بر سر قبر مطهرت

یک اربعین گذشته ولی زنده ام هنوز
قامت خمیده آمده سرو صنوبرت

دکمه بازگشت به بالا