شعر اهل بیت

مستحقم سائلم

مستحقم سائلم بی چیزم و دستم دراز
التماست می کنم در روی من بگشای باز

آبرویم رفت رسوا گشتم و خار و خفیف
هر کجا بردم به غیر از خانه ات روی نیاز

جانم حسین

آری اگرچه دست هجران بسته بالم را
بستم کنار مرقدت پای خیالم را

روزی که از داغ تو گریه می‌کنم خوبم
از وضع چشمم می‌توان فهمید حالم را

این روزها که روزی گریه فراهم است
ای روضه‌خوان بخوان، که دوباره محرم است

با عشق‌و‌شور در دل هر کوچه دیده‌ام
در دست کودکان محل طبل و پرچم است

غریب و زار عاشقم

تو آمدی بهار شد , من از بهار عاشقم
دلم چه بی قرار شد , چه بی قرار عاشقم

مرا به دار هم کشی , دست ز تو نمیکشم
به خنده ام نگاه کن , به روی دار عاشقم

نظری کن به خواهرت

ای غایب از نظر, نظری کن به خواهرت
زینب نشسته بر سر قبر مطهرت

یک اربعین گذشته ولی زنده ام هنوز
قامت خمیده آمده سرو صنوبرت

شرار طعنه

نمی خواهم بگویم آنچه بین کوچه ها دیدم
مکن اصرار ای زینب بدانی آنچه را دیدم

به بند غم گرفتار و اسیرم تا دم مرگم
که بند ریسمان بر گردن شیر خدا دیدم

حی علی العزا

خوب است که از خود خبری داشته باشم
بر حال خرابم نظری داشته باشم
 
ای کاش که در روضۀ شب‌های محرّم
با لطف شما چشم تری داشته باشم

دلم داره می لرزه

از سر صبح دلم داره می لرزه
چه اضطرابی داره خواهرتو
کم بشه مویی از سرت می میرم
تو رو به من سپرده مادرتو

مظلوم امام جواد

سلام بر دل خونِ امامِ معصومی
که سوخت از ستم و جورِ همسر شومی

کنار محتضر آواز و رقص و پاکوبی؟!
عجب طریقه ی آزارِ غیر مرسومی!

عزیزم حسین

قصه ی مجنون تو میدانی که چیست؟
یا جنونش بهرِ لیلاییِ کیست؟

از چه رو شد شهره بر خلقِ جهان؟
از چه عشقش شد عجین با جسم و جان؟

یار توام

گفته بودم، که به هر جا بروی می آیم
گر چه آواره به صحرا بشوی می آیم

گفته بودم، به سفر یا به حضر یار توام
در غم و درد و بلا، مونس و غمخوار توام

الطاف کریمان

وقتی که الطاف کریمان بی حساب است
هرکس گدای عشق شد عالیجناب است

پس عاقبت به خیری خود را خریده
هرکس اسیر خاندان بوتراب است

دکمه بازگشت به بالا