آن کسانیکه کمی هم خرج هیئت میکنند
در حقیقت با ابوفاضل شراکت میکنند
یک غذای نذری از هیئت به خانه میبرند
سفره ی خالی خود را غرق برکت میکنند
آن کسانیکه کمی هم خرج هیئت میکنند
در حقیقت با ابوفاضل شراکت میکنند
یک غذای نذری از هیئت به خانه میبرند
سفره ی خالی خود را غرق برکت میکنند
سوگند بر نسیم دل انگیز ماتمت
ما زنده مانده ایم به شوق محرمت
چون رود خسته ای که به دریا رسیده است
آرام می شویم فقط پای پرچمت
قبل از شروع خلقت تابیده آفتابش..
لب تشنه ای که عمریست دلها شده کبابش
گفتیم السلام و فورا علیکم آمد
جانم به این سلام و جانم به این جوابش
هرموقعی که پایم تا روضه ها رسیده
روی لبم نوای یا لیتنا رسیده
هم دست دوز زهراست هم دستبوس زینب
پیراهن سیاهم از کربلا رسیده
این روزها دلشوره دارم بیش از پیش
کاری بجز گریه ندارم بیش از پیش
این روزها قلب مرا ماتم گرفته
باز این لبم نام شمارا دم گرفته
با غم و غصه ی بسیار به تو رو زده ام
باز قلبم شده بیمار به تو رو زده ام
زخمیِ معصیتم کاش نگاهم بکنی
سر به زیر آمدم ای یار به تو رو زده ام
دلواپسِ منی و حواس من به تو نیست
فریاد رس منی و حواس من به تو نیست
دست منو فشردی سنگ جفام و خوردی
نذاشتی ول بگردم منو توو راه اوردی
از بس نفس نفس زده و آب آب کرد
لبها پر از ترک شد و دیگر جواب کرد
بر خاک می کشند تنش را کنیزها
تاریخ را روایت این صحنه آب کرد
رنگ سرخ ناله هایت از ستم بی رنگ شد
پاسخ نی نامه ی خون رنگ تو نیرنگ شد
پرشده از نقشه ی جان کندنت این خاک ها
بس که در هر جای حجره رد و پای چنگ شد
ز خون دل سر مژگان تو گلستان است
ز تشنگی لب خشک تو چون بیابان است
تمام پیکر تو آه می کشد گویا
که مو به موی تن تو ز غم نیستان است
به نام تو بهشتی می کنم حال جهنم را
خدا را شکر که آموختم من اسم اعظم را
بدون جلوه ات در کودکی , باور نمی کردند
تکلم های در گهوارهٔ فرزند مریم را
هم آسمان قصیدهای از بی کرانیاش
هم بی کرانهها غزلِ آسمانیاش
ای کالها کمال سرِ کوچهباغ اوست
باید رسید تا به خدا با نشانیاش