شعر اهل بیت

خواهری در قُم و از هجرِ برادر جان داد

 

هم غمِ اشک دو خواهر , دو برادر راکشت
هم فراق دو برادر که دوخواهر را کشت

هر دو تا داغِ بزرگیست برای زهرا
وای از غصّۀ اولاد که مادر را کشت

از لطف فاطمه است

گاهی میان راه عقب را نگاه کن
خیر کثیرِ حضرت رب را نگاه کن

بی خود نبوده که شب و روزت علی شده
از لطف فاطمه است سبب را نگاه کن

بانوی قم

هم آفتابی و هم سایه بر سرم داری
یک آسمان کرم و لطف دم به دم داری

تو آیتی ز بهشتی که آمدی ایران
به روی دوش خودت بیرق کرم داری

یا امیر المومنین

دست بالای تمام دست ها دست علی است
قدرت حق ابتدا تا انتها دست علی است
می شود عضوی مگر از تن جدا محسوب کرد
نیست گر او حق چرا دست خدا دست علی است

سنگ صبور

اگر چه سنگ صبور برادرش باشد
نشد کنار نفس های اخرش باشد
اگر چه همدم دلتنگی برادر بود
نشد زمان غم و درد دلبرش باشد

حسنی زاده

آمده عشق را کند اثبات
مردی از خانواده ی سادات

حسنی زاده ای جلیل القدر
ساقیِ باده ای جلیل القدر

گل باغ حسنی

مطلع شعر به یکباره طرب پوشم کرد
طبع شعر از کرمت باز قدح نوشم کرد
قافیه از قدمت غرق در آغوشم کرد
ماهوالعشق که دیوانه و مدهوشم کرد؟

روضه رضوان

کارم ز گریه کردن پنهان گذشته است

دردمن از امیدِ به درمان گذشت است

درهم شکسته خاطرم از دوریت حسین

چون قایقی که از دل طوفان گذشته است

بابی انت و امی

گندم ری ثمنت شد, بابی انت و امی
غرق خون کل تنت شد, بابی انت وامی

تو نفس می زدی اما, بین دشمن چه جدالی
بر سر پیرهنت شد, بابی انت وامی

لحظات مناجات

لحظات مناجات فقط مشغله دارم
خیلی سرِ نفسم عوضش حوصله دارم

یک بار نشد تا که شکایت کنم از خود
تنها فقط از دست بقیه گله دارم

کلام گهربارت

بنوشان به ما از می ناب خود
که ماه جهانی و ‌مهتاب خود

نگه دار تهران دماوند نیست
تویی و‌ دعای به محراب خود

یا صاحب الزمان(عج)

وقتی کسی گم ‌گشته ‌ای را در سفر دارد
دائم دلش با بی ‌قراری دردسر دارد

مشغول هر کاری که باشد باز ممکن نیست
یک لحظه از چشم ‌انتظاری دست بردارد

دکمه بازگشت به بالا