شعر اهل بیت

آقای من

برای سوگ تو باید زبان دیگر داشت
نگاه روشنی از آسمان فراتر داشت

شهادت تو حماسه‌است با شکوه و عیان
حماسه‌ای که هزاران پیام در بر داشت

همه عزت دنیا

همه عزت دنیای حسین است حسن
به خداوند مسیحای حسین است حسن

بی حسن سوی حسینش بروی باخته ای
جان من! صاحب امضای حسین است حسن

جانم حسین

هنوز ردَ غروبت در آسمان باقی‌ست
طلوع سرخ تو باقی‌ست، تا جهان باقی‌ست

در این دیار، که فانی‌ست هر چه شادی و غم
غمِ مقدسِ داغِ تو همچنان باقی‌ست

حسین جان

ای گریه‌های هرشبِ یکریز جان حسین
باران هر نگاهِ غم‌انگیز جان حسین

زد صیحه فاطمه که بمیرم حسین جان
زهرا که گفت ، شد دَمِ ما نیز جان حسین

حسین من

جنس بی قیمت و افتاده ته بازارم
تو بیا باز ضرر کن، بخرم، بردارم
جز ضرر گرچه برای تو ندارم اما
چون همیشه پدری کن، به کسی نسپارم

حسین من

کربلا گرچه اثرهای خودش را دارد
دوری‌اش نیز ثمر های خودش را دارد

تپش قلب و دل سوخته و حال خراب
آتش عشق شررهای خودش را دارد

اذن عزا

سحر آمد ندا آماده کن پیراهن غم را
بگیر از فاطمه اذن عزا و اشک ماتم را

ببر تا بیکران آه جگر سوز عزاداری
بزن در هر قدم تا آسمان با بغض پرچم را

عشق فقط حسین

بخت از خواب پا نخواهد شد
دوست از ما رضا نخواهد شد

تا که در اشک غوطه‌ور نشویم
وصل او رزق ما نخواهد شد

حسن جان

از زبانم دعا نمی افتد
ذکر “یا رَبَّنا” نمی افتد

بغض با حنجرم گره خوردست
دیگر از آن جدا نمی افتد

حسین من

رو کرده ام سوی تو با چشمان گریان
بهر امیدی آمدم ای خوب خوبان
با حال زارم زیر لب گویم حسین جان
از این گدای بی وفا رو برنگردان

عشق حسین

نام حسین بردم و عالم صفا گرفت
از خانه‌ی کریم، سلیمان بها گرفت

منت گذاشت بر سر نوکر که در ازل
خاک اضافه ای صله داد و گدا گرفت

جانم حسین

تا بگیرد زندگانی ام صفا گفتم حسین
با همه بی بند و باری بارها گفتم حسین

دست‌هایم را گرفتی هرکجا خوردم زمین
تا نهادم دست خود را روی پا گفتم حسین

دکمه بازگشت به بالا