کوفه همان شهری که مسلم کوچه گردش بود
کوفه همان شهری که تنها طوعه مردش بود
یک پیرزن تنها پناه ناله هایم بود
خون دل و اشک بصر تنها غذایم بود
کوفه همان شهری که مسلم کوچه گردش بود
کوفه همان شهری که تنها طوعه مردش بود
یک پیرزن تنها پناه ناله هایم بود
خون دل و اشک بصر تنها غذایم بود
گریه هایم می شود از شرمساری بیشتر
هر دقیقه می شود این بی قراری بیشتر
جای این زخم زبان ای کاش تنها می زدند
طعنه از هر تیغ دارد زخم کاری بیشتر
سلام شاه کربلا یا حسین
درود ای خون خدا یا حسین
سلام بر پرچم ماه غمت
به گریه کن های شما یا حسین
وقتی نفس از سینه بالاتر نیاید
جز هِق هِق از این مردِ غمگین بر نیاید
خیلی برایِ آبرویم بد شد اینجا
آنقدر بد دیدم که در باور نیاید
هیچکس مثل من اینگونه گرفتار نشد
با شکوه آمده و بی کس و بی یار نشد
حال و روز منِ آواره تماشا دارد
تکیه گاهم بجز این گوشۀ دیوار نشد
منم تجسم شیری به دام افتاده
به دام جمعیتی بد مرام افتاده
چنان پراست شکمهایشان زمال حرام
که از سر همه عشق امام افتاده
در آسمان بی کسی ام یک ستاره نیست
غربت نشین کوفه ام و راهِ چاره نیست
طوفان کینه ها شده راهی در این دیار
دریای غصه های دلم را کناره نیست
با غم و غصه ی بسیار به تو رو زده ام
باز قلبم شده بیمار به تو رو زده ام
زخمیِ معصیتم کاش نگاهم بکنی
سر به زیر آمدم ای یار به تو رو زده ام
زدرد غربت تو شهر,غرق آهم شد
نگاه گرمِ تو از دور در نگاهم شد
همین که نام تو بردم شکست دندانم
سلام دادم و تنها همین گناهم شد
شاید امسال بیایم حرمت؛ یا شاید …
سر و کار دل من هست, فقط با «شاید»
باز هم دفتر خود را بزن ارباب, ورق
اصلا افتاده کسی از قلم آقا !؛ شاید
کعبه حیران تو شد به که چه حیران شدنی
تو مراد همه ائی قبله ی هر سینه زنی
حجره در بسته ولی روضه در اینجا باز است
دست و پا میزدی و هلهله میکرد زنی
غربت هیچ کسی مثل تو مولا نشود
مرهم زخم دلت؛زخم زبانها نشود
جگرت سوخته از زهرو دلم می سوزد
جگر سوخته با خنده مداوا نشود