شعر روضه

بنده ای آلوده ام

بنده ای آلوده ام داری هوایم را حسین
آمدم تا بشنوی سوزِ صدایم را حسین

رد نکن دست نیازم را که بیچاره شوم
بار دیگر مستجابش کن دعایم را حسین

سیب سرخ

خون می کنی تو بر جگرم, دست و پا مزن
آرام تر, علی, پسرم, دست و پا مزن

اینها تو را به تیر سه پر آب داده اند
پیش نگاه اهل حرم, دست و پا مزن

یوسفِ گُمگشته‌

یوسفِ گُمگشته‌ای دارد دلِ کنعانی‌ام
شمعم و در خویش میریزم شبی بارانی‌ام

آه احساسِ مرا ای کاش میفهمید شهر
من به دنبالِ توام بس نیست سر گردانی‌ام؟

دلیر شیر جمل

آفتاب علی الدوام حسن
سحر مسجد‌الحرام حسن
ماه زیبای پشت بام حسن
حسنی زاده‌ای به نام حسن

هم قدّ سقا شده ای

تو که اینگونه روی خاک ز هم واشده ای
وای بر من که دچار غم عظما شده ای

دیشب ازطعم خوش مرگ وعسل میگفتی
ظهرامروز در این معرکه معناشده ای

خانه‌ی صاحب کَرَم

اگر سَریم بِجُز در حرم نیافتادیم
که جز به خانه‌ی صاحب کَرَم نیافتادیم

زمانه خواست که ما سمتِ دیگری برویم
به لطفِ مادرتان از قَلَم نیافتادیم

حسینیه

وقتش شده که جامه ی دل را رفو کنم
فکری برای این دل بی آبرو کنم

قبل از قدم گذاشتنم در حسینیه
باید به اشک دیده دوباره وضو کنم

غرق به خون

تو که نزدیک تر از من به منی
لاله ی چاک شده پیرهنی
ای گل اندام عمو غرق به خون
مانده ام این که تویی یا حسنی

دلِ شکسته‌

دلِ شکسته‌ی ما را به مَرحمی دریاب
مرا که خسته شدم این مُحَرمی دریاب

به سر به زیریِ ما , شَرمِ ما , تَرَحُم کُن
نه مَرحمیم برایت نه مَحرَمی دریاب

احلی من العسل

احلی من العسل شده ای زیر سنگ ها
در خاک سرخ حل شده ای زیر سنگ ها
جسم تو مبتلای بلای عظیم شد
از زخم بی بدل شده ای زیر سنگ ها

زخم فراوان

جسم تو چون سر زلف تو پریشان شده است
چون ستاره به تنت زخم فراوان شده است

سنگها بوسه گرفتند و دهانت بستند
زیر این غنچه خون آه تو پنهان شده است

جانِ حسن

جانِ من جانِ من ای جانِ حسن
باز کن چشم به دامانِ حسن

یک عمو نه پدری بابایی
یا کمی ناله حسن جانِ حسن

دکمه بازگشت به بالا