شعر روضه

هوادار تو هستم

با قطره قطره خون هوادار تو هستم
تا آخرین لحظه گرفتار تو هستم
این زندگانی را بدهکار تو هستم
در کربلا باشم ، علمدار تو هستم

حنای عید میبندم

حنای عید میبندم به شوق روی دلدارم
حنای سرخ میبندم به روی دار میبارم

به آیینی که پایانش سرافرازیست پابندم
به لعل پاره و دستان بسته بین بازارم

کوفه نیا

نامه نوشتم که بیا امّا، نیایی
جان منِ غم دیده ای مولا، نیایی

کوفه پر از نامردی و بُخل و حسد شد
دریای رنگارنگ خوبی ها، نیایی

عزیزم حسین

با قطره قطره خون هوادار تو هستم
تا آخرین لحظه گرفتار تو هستم
این زندگانی را بدهکار تو هستم
در کربلا باشم ، علمدار تو هستم

غروب شد

غروب شد پرم از این قفس رها نمیشود
کبوترت دگر از این زمین جدا نمیشود

شکست بغض من به دست سنگهای مردمش
تو را خدا نیا که کوفه با وفا نمیشود

حسین من

با اینکه گفتم از عشق ، از عشق بی نصیبم
از آشنام گفتم ، اما خودم غریبم

عشق حسین من را تنها نمیگذارد
در بین نخلها هم سرمست عطر سیبم

سلام آقای بی نشون

سلام غریب این روزای مکه
سلام آقای بی نشون دلم
سلام دلگرفته‌ی مدینه
غروب سرخ آسمون دلم

یا مسلم ابن عقیل(ع)

هر طرف هر کوچه رفتم پشتِ پا انداختند
مُسلمت را گیرِ مشتی بی حیا انداختند
صبح با من گرچه هر یک دستِ بیعت داده اند
عصر شد یک یک نقاب از چهره ها انداختند

آغوش من

آغوش من برای ابد آشنای توست
گوشم پر از صدای خوش ربنای توست

من مسلم و موحد یک بارگه شدم
آن واحد احد به خدا که خدای توست

حسین جان

از زخم ها اصلا خیالی در سرم نیست
اما تو و تنهایی ات در باورم نیست
در کوچه ی تنهایی ام با دست بسته
با قلب خونین غیر ذکر حیدرم نیست

یا اهل العالم

مسیر نور در اوج رهایی
رسیده تا افق های جدایی
شنیده شد صدای آشنایی
ز اطراف حریم کبریایی…

ندا آمد:الا یا اهل العالم
چهل شب مانده تا ماه محرم

کوله های خالی

بر دیده بارِ گریه کشیدن چه فایده!
طعم وصال را نچشیدن چه فایده!
پشت سر جنازه دویدن چه فایده!
خود را اسیر مرگ ندیدن چه فایده!

دکمه بازگشت به بالا