شعر زبانحال

غربت کربلا

بی هیاهو و بی صدا…خلوت
آستانِ گره گشا خلوت

پرچم ِ رویِ گنبد آشفته
حرم شاه با وفا خلوت

وای از شام

پیرمرد ِ بلا کشیده منم
پسرِ شاه سربریده منم
روضه خوانی که هرچه می گوید
با دوچشم کبود دیده منم

شعر فاطمیه

« زبانحال حضرت زهرا سلام الله علیها»

راضی به هر قضایِ خدا می روی علی
چون نوح سمتِ موج بلا می روی علی

دارم به فتحِ خیبر تو فکر می کنم
با دستهای بسته کجا می روی علی؟

شعر شهادت حضرت زهرا (س)

« زبانحال امیرالمومنین (ع) »

در یاد داری یک زمان, من بودم و تو
بی‌حرف و بی‌شرح و بیان من بودم و تو

من باعثِ خَلقِ جهان, تو باعثِ من
آری؛ عدم بود و در آن من بودم و تو

دکمه بازگشت به بالا