در آسمان سامرا پیچیده بوی من
یادِ مدینه مانده بُغضی در گلوی من
هرشب بیادِ مادرِخود جامعه خواندم
شرحِ صفاتِ مادرم شد گفتگوی من
در آسمان سامرا پیچیده بوی من
یادِ مدینه مانده بُغضی در گلوی من
هرشب بیادِ مادرِخود جامعه خواندم
شرحِ صفاتِ مادرم شد گفتگوی من
رود از راز و نیاز تو حکایت میکرد
نور را عمق نگاه تو هدایت میکرد
ماه اگر ـ ذکر به لب ـ گِرد زمین میچرخید
صورت ماهِ تو را داشت زیارت میکرد
ای که از ظرف لبت شهد و شکر می ریزد
از بر پلک تو صد شمس و قمر می ریزد
آنقدر راه بلد هستی و عاشق داری
که ز هر آجر دیوار تو در می ریزد
دخیل بستهام امشب پرِ عبایت را
مگر نگاه کنی حال این گدایت را
ز من زُراره بساز ای امامِ خوبیها
خدا به دست تو داده فقط هدایت را
هر شیعه شاملش شده لطفِ هدایتش
شیری که شیر ها همه مست از عنایتش
ایمان شیر ها به تماشا کشیده شد
جایی که رد نمودِ خلائق امامتش