از رنج های این سفر پر بلا بگو
از غصّه های بی حد و بی انتها بگو
تا بیشتر صدای تو را بشنوم پدر
تو خاطرات کلّ سه سال مرا بگو
از رنج های این سفر پر بلا بگو
از غصّه های بی حد و بی انتها بگو
تا بیشتر صدای تو را بشنوم پدر
تو خاطرات کلّ سه سال مرا بگو
بــا کــاروان نیــزه ســفـر می کـنم پدر
با طعنه های حرمله سـر می کـنم پدر
مانـنـد خـواهـران خـودم روی نـاقـه ها
در پیش سنگ سینه سپر می کنم پدر
سرت به دامن این شاهزاده افتاده
به دست طفل خرابات باده افتاده
کنون که نوبت من شد دو دست کوچک من
کنار رأس تو بی استفاده افتاده
تو میان طشت جاخوش کرده ای بابا – ولی
من برای دیدنت بالا و پایین می پرم
من تقلا کردن ام بی فایده ست پاشو ببین
حال دیگر گشته ام مانند زهرا مادرم