شعر شهادت حضرت معصومه

نمک گیر

باز هم میشوم کبوترتان
زیر ِ این گنبدِ مُنَوَرتان
من نمک گیر ِسفره ات شده ام
دستِ خالی نرفتم از درتان

عصمت

با وضو از دیده تر مینویسم فاطمه
مثل فضه مثل قنبر مینویسم فاطمه
باطن الله اکبر مینویسم فاطمه
هستی موسی بن جعفر مینویسم فاطمه

اشفعی لنا

از ادب در حرمت قامت زوّار خم است
هر که زانو زده در محضر تو محترم است

قم بهشتی است که از لطف تو رونق دارد
هر کویری که بر آن پا بگذاری «ارم» است

بی بی جانم

شبیه هر خماری که پی پیمانه می گردد
میان صحن ها هر زائری مستانه می گردد

بنا بر رخصت شمس الشموسی شمس می آید
به دور گنبد این دختر دردانه می گردد

شور عشق

اگر به دست خزان باغ بی بری بانو
ولی به روی فلک سایه گستری بانو
به سوی قم که قدم می نهی علم بردوش
به شانه عرش خدا را می آوری بانو

آسمان گشته سیه پوش

آسمان گشته سیه پوش و مَلَک در زمزمه
باز مانده در غریبی یک علی بی فاطمه

باز از آه کسی عرش خدا لرزیده است
حضرت سلطان ایران داغ خواهر دیده است

یا فاطمه المعصومه

بانوان اهل قم با احترام
حلقه دور محمل بانو زدند
تا نلرزد قلب خاتون حجاز
مردها در محضرش زانو زدند

اشفعی لنا

شب بود..،نور عرش خداوند دیده شد
فریاد ابرهای بهاری شنیده شد
باران به سمت پهنه ی ساحل کشیده شد
در جزر و مَدِّ عاطفه،عشق آفریده شد

یا فاطمه المعصومه

خواهری جلوه ای ز دلبری است
خواهری ذات عشق پروری است
خواهری قصه ی پیمبری است
خواهری ماجرای دیگری است

سنگ صبور

اگر چه سنگ صبور برادرش باشد
نشد کنار نفس های آخرش باشد
اگر چه همدم دلتنگی برادر بود
نشد زمان غم و درد دلبرش باشد

بی بی جانم

باز هم رو بر این در آوردم
بهر این آستان ، سر آوردم

گفتم از پا فتاده ام ، گفتند
رو بر این در بیاور آوردم

موالی زهرا

سلام ای دیار خدا باوران
موالی زهرا ، علی محوران

سلام ای قمی های مهمان نواز
ازین پس شما را منم چاره ساز

دکمه بازگشت به بالا