شعر شهادت مادر سادات

از زمین و آسمون غم میباره

از زمین و آسمون غم میباره
کار دنیا مگه غیر آزاره؟

الهی فداش بشم اما علی
نمیخوام یه خم به ابرو بیاره

علی مظلوم…

کمتر سخن می گفت از در تا همیشه
دیوار را می دید کمتر تا همیشه

وقت عبور از کوچه ها هر بار هر بار
بغض عجیبی داشت حیدر تا همیشه

بانیِ خنده‌ی خدا

روحِ جاریِ رودها ! زهرا
بانیِ خنده‌ی خدا ! زهرا
آینه دار هَل اَتیٰ! زهرا
نقطه ی عَطف ماجرا! زهرا

فاطمه جانم

روزِ مرا سیاه کرد روز و شبِ پُر آهِ تو
وای از این تبسمت آه از این نگاهِ تو

قاتلِ تدریجیِ من از چپ و راست می‌شوند
سرفه‌ی خونین تو و ناله‌ی گاه گاهِ تو

بانوى خوبم,

یک چشم تو خواب و یکى بیدار مانده
بانوى خوبم, تا سحر بیدار مانده

زانو بغل کردم, شدم خیره به بستر
مثل کسى که بر سرش آوار مانده

اشهد ان علی ولی الله

با اذان تصدیق کن من را دوباره ای بلال
چون شده پشت در این خانه حقم پایمال

اشهد ان علی گفتم ولی خوردم زمین
هیزم آوردند اینجا با فتاوای رجال

یا فاطمه الزهرا (س)

در سِلک ما،معراج رفتن، پر نمی خواهد
مومن پری بهتر ز چشم تر نمی خواهد

با اشک وقتی حاجت ما را روا کردند
گریه کن‌ات مشکل‌گُشا دیگر نمی خواهد

قَد قامَتِ الصَلوه

“کَرَم” ، فقیرِ سرِ سفره‌های احسانت
و “ابر” ، تشنه‌ی در جستجوی بارانت

“قیام” حاصل “قَد قامَتِ الصَلوه” تو بود
نشسته “دین خدا” در مسیر ایمانت

یا زهرا(س)

پشت در عشق را اذان می داد
پرچم شیعه را تکان می داد
با تمام توان به مسلخ عشق
راه را بر همه نشان می داد

وای وای

رسم است مردم! بین دعواهای مردانه..
بیرون نمی آید به هیچ عنوان زن از خانه
اما در اینجا در نبرد قوم بیگانه
زهرا به میدان می‌زند پیروزمندانه

یا صاحب الزمان (عج)

این چند وقت زهرا مشغول دوختن بود
دلواپسِ علی و در فکرِ پیرهن بود

در خانه کار کردم اما به دل نچسبید
از بسکه دستم از صبح بر شانه‌ی حسن بود

تنهاترین مظلوم

تنهاترین مظلوم تاریخم کنارم باش
تنها طرفدارم تو بودی آخر افتادی
این‌روزها مجروح جنگ غربتم برخیز
آه ای طبیب من چرا در بستر افتادی

دکمه بازگشت به بالا