شد در وسط خطبه لبِ خشک تو تر دوش
همّام تو میرفت در این فاصله بر دوش
سرگشته ی عشقت شده گویی, خبر آمد
خورشید در آورده سر از کوه و کمر دوش
شد در وسط خطبه لبِ خشک تو تر دوش
همّام تو میرفت در این فاصله بر دوش
سرگشته ی عشقت شده گویی, خبر آمد
خورشید در آورده سر از کوه و کمر دوش
لم داده ام به تکیه گه “لن ترانی” ات
من سخت راحتم که ندارم نشانی ات
اول تو از پیاله ی هستی چشیده ای
ما نیز می خوریم زجام دهانی ات