شعر محرم 1403

حسین جانم

اونقدر میشینم اینجا که بیاد
مادرت مشکی تنم کنه حسین
شب هشتم پیرنو پاره کنم
علی اکبر کفنم کنه حسین

واویلا

محشر همان ساعت که تن به نیزه دادی بود
آن لحظه که بر گونه ات از زین فتادی بود

یا که همان ساعات حمله به حرم، که تو
با یاری نیزه شکسته ایستادی بود

کمال عشق

کمال عشق در اندوه غوطه‌ور شدن است
ز هر چه در دو جهان است بی خبر شدن است

جماعتم به فرادا رسید و فهمیدم
که آخر عاقبت زحمتم هدر شدن است

یا رضیع الحسین(ع)

گریه بر جان دادنش افلاک کرد
خون زیر حنجرش را پاک کرد
کند با شمشیر قبر کوچکی..
از لحد کوچکترش را خاک کرد

سادات فاطمی

سادات فاطمی همه هستند یار هم
جمعند خانواده شان در جوار هم

هرچند کوفیان به حسین پشت کرده اند
ماندند پای وعده و قول و قرار هم

نجات اهل عالم

نشستم زیر نور ماه گفتم
همانا با دلی اگاه گفتم
نجف تا کربلا در راه گفتم
پس از تقدیم بسم الله گفتم

یا قمرالعشیره

تیرها با تنت چه ها کردند؟
قامتت را چگونه تا کردند؟
از تنت تیغ های پر کینه
دست های تو را سوا کردند

جانم رقیه(س)

امروز رسیدم به همان حرف که گفتی
از اسب بیافتی ولی از اصل نیافتی

من یاس اصیلم ولی از ساقه شکسته
پهلوم به افتادن از آن ناقه شکسته

آه رباب(س)

دیدم بریده حنجری و نیست باورم
تو روی نیزه رفتی و من سوخت حنجرم

یک جرعه آب خورده ام و آه می‌کِشم
شیر آمده به سینه‌ام، ای ناز پرورم

اربا اربا

اربا اربا یعنی پا نشی دیگه
عصای دست بابا نشی دیکه
یه جوری بپاشه از هم بدنت
که رو دست بابا جا نشی دیگه

بابای من

آسمانت سرخ اما آسمان من کبود
بعد تو بابای خوبم آسمان آبی نبود

من تو را میخواستم دیدم تو با سر آمدی
آمدی جانم به قربانت ولی دیگر چه سود

حسین جان

دینی برای مردم ِکافر بیاور
همراه خود یک شبه ِ پیغمبر بیاور

کوفه برایت نقشه هایی شوم دارد
حالا که می آیی بیا .!! یاور بیاور

دکمه بازگشت به بالا