شعر مدح حضرت ابوتراب

گدایی بر سر کوی علی

شکر حق هستم گدایی بر سر کوی علی
دوست دارم هر چه را که می دهد بوی علی
باز کردم من زبان با نام دلجوی علی
آمدم دنیا به عشق دیدن روی علی

محوِ ایوان طلایت

با نگاهِ تو محال است که «مشکل» باشد
عشق «آسان» شده تا لذّتِ کامل باشد

هدف از خلقتِ پر برکتِ تو یعنی دین؛
مصلحت نیست که با غیر تو کامل باشد

حیدری ام

خشکسالیم ، دم از بارشِ باران بزنید
سربه احوالِ دل بی سر و سامان بزنید
عرش را کرده چراغان و دف آماده کنید
شبِ غم سرشده با شورِ دو چندان بزنید

سلطان جهان

تو سلیمانی و سلطان جهان ، موریم ما
هم به تو نزدیک و هم از چشم تو دوریم ما

ذره ای ناچیز بین کهکشان ظلمتیم
در به در دنبال خورشیدیم بی نوریم ما

ایوان نجف

چون درخت پسته که در خاک رفسنجان طلاست
در نجف وقتی بنوشی چایی گیلان طلاست

گرچه درجام طلا،دور ازتو خواهد شد نجس
برضریح تو ولی انگور آویزان طلاست

أَشْهَدُ أَنَّ علی ولی الله

دست در دست تو دادیم و جهان شکل گرفت
حرکت کرد زمین بعد زمان شکل گرفت

مُژه ات تیر کجی بود و برای پرتاب
چونکه ابروی تو خم گشت کمان شکل گرفت

یا علی مددی

کتاب ما علی و کیمیای ما علی است
حرای ما نجف است هوای ما علی است

“حرام زاده رهش از حلال زاده جداست”
که انتهای نسب نامه‌های ما علی است

جانم علی(ع)

مبهوت، در تلألوِ نورِ خدایی اش…
هستم تمامِ عمر سراپا هوایی اش

حتی دمی جدا نشدند و نمی شوند
ایل و تبارم از نفسِ ایلیایی اش

لااله الا هو

مست انگور مضجعت بودم هان! ضریح تو هم سبوی تو بود
نجف و کوفه و مزار شریف بوده‌ام هر کجا که بوی تو بود

در نبردت که بر نماز شدی فارغ از تیر جانگداز شدی
تو نشستی برابر قبله یا خدا بود روبروی تو بود

ایوان نجف

می کشند امشب مرا بالا و بالا از نجف
سود بالا می دهد بازار دنیا از نجف

اهل ایرانم ولیکن لهجه دارم چون عرب
مادرم اهل مدینه هست و بابا از نجف

عالی جناب

عالی جناب عرصه ی جنگ و ظفر علی ست
سامان دهنده ی همه ی خیر و شر علی ست
در جنگ تن به تن شده صاحب اثر علی ست
نور رخش به معرکه ها چون تبر علی ست
پیروزی اش برای خدا هم ثمر علی ست

جانم علی

شانه ها را ببین نگاهی کن
زودتر فکر تکیه گاهی کن
بی پناهی اگر، برای خودت
زودتر فکر سرپناهی کن

دکمه بازگشت به بالا